نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

یادم نمیره بوی عطری که واست خریدم اون روز برفی

به جز اسم تو روی لبای من اون روزانبود دیگه حرفی

یادمه اون روز دستاتو آروم گذاشتی توی دستای من

گفتی بهترین روزای زندگی یعنی روزای با تو بودن

سوز برف دستاتو میلرزوند اما گرم گرم بود دل تو

اون روز هیچ کسی تو خیابون نبود به جز قلب من وتو

یادمه اون روز تو ازم پرسیدی تا کی عاشقم میمونی

منم میگفتم همیشه عاشقم خودت اینو می دونی

اون روزا زود گذشت حالا بین ما فاصله زیاده

میخوام که بدونم کیه که قلبشو به قلب تو داده

حالا من به عشقت میرم تو اون خیابونو میشینم

میخوام که بدونی بعد این یک سال هنوز عاشق ترینم

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

می خواهم عمرم را
با دست های مهربان تو اندازه بگیرم
برگرد!
باور کن
تقصیر من نبود
من فقط می خواستم
یک دل سیر برای تنهایی هایت گریه کنم
نمی دانستم گریه را دوست نداری
حالا هم هروقت بیایی
عزیز لحظه های تنهایی منی
اگر بیایی
من دلتنگی هایم را بهانه می کنم
تو هم دوری کسانی که دور نیستند
در راهند
رفته اند برای تاریکی هایت
یک اسمان خورشید بیاورند
یادت باشد
من اینجا
کنار همین رویاهای زودگذر
به انتظار امدن تو
خط های سفید جاده را می شمارم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

واسه شكستن يه دل فقط يه لحظه وقت مي خواد.اما واسه اينكه از دلش در بياريشايد هيچ وقت فرصت نداشته باشي... ميشه مثل يه قطره اشك بعضي ها رو از چشمت بندازي ، ولي هيچ وقت نمي توني جلوي اشك وبگيري كه با رفتن بعضي ها از چشمت جاري ميشه

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

دروغ و خيانت رو هك كن__ از انسانيت كپي بگير و سند توآ ل كن__ با صداقت و وفا و معرفت چت كن__ از زيباترين خاطره زندگي وب بگير__تو پروفايل قلبت يه قلبه تير خورده بذار و بگو عاشق عشق هستي__و عاشق عشق باشين_در مسنجر قلبت عشق رو اد كن __وبه احساسات زيبايي پي ام بده__غم رو ديلت كن__و واژه بدي رو رينيم كن__براي غرورت آف بزار و بگو بشينه آخه (دنيا دو روزه)

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

اگه يكي رو ديدي وقتي داري رد ميشي بر مي گرده ونگات مي كنه بدون براش مهمي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري ميرفتي بر مي گردو با عجله مياد به سمتت بدون براش عزيزي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي خندي بر مي گردو نگات مي كنه بدون واسش قشنگي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري گريه مي كني مياد با هات اشك مي ريزه بدون دوستت داره

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت این منم چون گل یاس نشستم سر راهت تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده تو بگو کدام عاشق رنج دوری ندیده اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

روزي تمام احساسات آدمي گرد هم جمع مي شن و غايم موشک بازي ميکنن ديوانگي چشمميذاره همه مي رن غايم ميشن تنبلي اون نزديکا غايم ميشه حسادت ميره اون ور غايم ميشه عشق مي ره پشت يه گل رز ديوانگي همه رو پيدا مي کنه به جز عشق حسادت عشق رو لو ميده و به ديوانگي ميگه که رفت پشت گل رز عشق نمياد بيرون ديوانگي هرچي صدا مي زنه عشق بيا بيرون ديوانگي هم يه خنجر ور ميداره همينطور رز رو با خنجرش مي زنه تا عشق پيدا بشه يک دفعه عشق ميگه آخ چشمو کور کردی ديوانگي اشک مي ريزه به دست و پاي عشق بهش مي گه من چشم تو رو کور کردم تو هر کاري بگي من انجام ميدم عشق فقط يک چيز از اون می خواد بهش مي گه با من هم درد شو از اون وقت به بعد ديوانگي هم درد عشق کور شد و بس

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

هميشه به من مي گفت زندگي وحشتناک است ولي يادش رفته بود که به من مي گفت تو زندگي من هستي روزي از روزها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه خورشيد در اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا باراني بود و خورشيدي در اسمان معلوم نبود شبي از شبها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه ستاره هاي اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا ابري بود وستاره اي در اسمان نبود خواستم براي از دست دادنش قطره اي اشک بريزم ولي حيف تمام اشکهايم را براي بدست اوردنش از دست داده بودم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

عشق از دوستی پرسید : تفاوت من وتو در چیه ؟ دوستی گفت : من دیگران را باسلامی آشنا می کنم و تو با نگاهی . من آنها را با دروغ جدا می کنم و تو با مرگ

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

می بخشمت بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی...بخاطر تمام خنده هایی که به صورتم نشاندی نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی...بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی...نمی بخشمت بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی...بخاطر نمکی که بر زخمم گذاشتی...و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

اگه فکر میکنی که رفتنت باعث شکستنم میشه ؛ اگه فکرمیکنی که بعد ازرفتنت اشک میریزم ؛ اگه فکرمیکنی که بانبودنت لحظه هام خالی میشن؛ اگه فکرمیکنی که هرلحظه دلم برات تنگ میشه؛ اگه فکرمیگنی که بی تومیمیرم؛ درست فکرمیکنی تو که میدونی نبودنت رو تاب نمیارم پس بــــــــــــــــــــــــــــــــــمــون

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

دختره از پسره پرسيد من خوشگلم؟گفت نه .گفت دوستم داري؟گفت نوچ؟گفت اگه بميرم برام گريه ميکني؟ گفت اصلا؟دختره چشماش پر از اشک شد. هيچي نگفت:پسره بغلش کرد گفت:تو خوشگل نيستي زيبا ترين هستي.تورودوست ندارم چون عاشقتم. اگه تو بميري برات گريه نميکنم چون من هم می میرم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

به چشمانت بياموز ؛که هرکس ارزش ديدن نداردبه دستانت بياموز ،که هرگل ارزش چيدن نداردبه قلبت بياموز که هر کس کنج آن جايي ندارد

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

میدونی من خیلی تنهام عزیزم

واسه تو یه ناشناسم عزیزم

شعرهای خوبی ندارم میدونم

برای عشق تو اما می خونم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

اگر دریای دل آبیست تویی فانوس زیبایش
 

اگر آیئنه یک دنیاست تویی مفهوم و معنایش
تو یعنی دسته ای گل را از آن سوی افق چیدن


 

تو یعنی پاکی باران تو یعنی لذت دیدن


 

تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن


 

تو یعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن
تو یعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن


 

خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن
تو یعنی روح باران را متین و ساده بوسیدن


 

و یا در پاسخ یک لطف به روی غنچه خندیدن
اگر چه دوری از اینجا تو یعنی اوج زیبایی


 

کنارم هستی و هر شب به خوابم باز می آیی
اگر هرگز نمی خوابند دو چشم سرخ و نمناکم


 

اگر در فکر چشمانت شکسته قلب غمناکم
ولی یادم نخواهد رفت که یاد تو هنوز اینجاست


 

میان سایه روشن ها دل شیدای من تنهاست
نباید زود می رفتی و از دل کوچ می کردی


 

افق ها منتظر ماندن که از این راه برگردی
 اگر یک آسمان دل را به قسط عشق بردارم


 

میان عشق و زیبایی تورا من دوست می دارم



 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

چشم چشم دو ابرو ...... نگاه من به هر سو
 

پس چرا نیستی پیشم ؟..... نگاه خیس تو کو ؟


 

گوش گوش دوتا گوش ..... یه دست باز یه آغوش


 

بیا بگیر قلبمو ..... یادم تورا فراموش


 

چوب چوب یه گردن ..... جایی نری تو بی من !


 

دق می کنم میمیرم ..... اگه دور بشی از من


 

دست دست دوتا پا ..... یاد تو مونده اینجا


 

یادت میاد که گفتی ..... بی تو نمیرم هیچ جا


 

من ؟ من ؟ یه عاشق ..... همون مجنون سابق


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

جز من اگرت عاشق و شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو...!

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
 

بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب


 

                              تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه


 

                               چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب


 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

به تمنای نگاهت دل دیوانه من

 

                      همه شب در پی دیدار تو آرام گرفت

 

    چه کنم تا که بفهمی ای دوست

 

                      دل من نقش رخت از شرب ناب گرفت

 

    تا به وصلت برسم من ای یار

 

                      بی قراری همه دم راحت این جان بگرفت

 

    من تو را خواهم و جز تو نرود جای دگر

 

                      دل شیدای,همی قلب تو را جای گرفت

 

    به زبان دل این عاشق خود نیک نگر

 

                      که همی عشق تو بربام  دلش جای گرفت

 

    به امید با تو بودن ای یار

 

                      شب تار دل من رنگ بهاران بگرفت.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم

نوشته شده در تاريخ شنبه 24 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

 

 

 

نوشتن بر خاک آسان تر و بر سنگ سخت تر است !!!

 

با انگشت بر خاک می نویسی وبا تیشه بر سنگ

 

نوشته های خاکی میهمان اولین نسیم است

 

نوشته های سنگی میهمان تمام تاریخ

 

زندگی را بر خاک می نویسی یا بر سنگ ؟!

نوشته شده در تاريخ شنبه 24 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

وقتی من به دنیا اومدم پدرم ۳۰ سالش بود یعنی سنش ۳۰ برابر من بود

 وقتی من ۲ ساله شدم پدرم ۳۲ ساله شد یعنی ۱۶ برابر من

 وقتی من ۳ ساله شدم پدرم ۳۳ ساله شد یعنی ۱۱ برابر من

 وقتی من ۵ ساله شدم پدرم ۳۵ ساله شد یعنی ۷ برابر من

 وقتی من ۱۰ ساله شدم پدرم ۴۰ ساله شد یعنی ۴ برابر من

 وقتی من ۱۵ ساله شدم پدرم ۴۵ ساله شد یعنی ۳ برابر من

 وقتی من ۳۰ ساله شدم پدرم ۶۰ ساله شد یعنی ۲ برابر من

...........تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

 می ترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر بشم .

نوشته شده در تاريخ شنبه 24 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

اگه بهترين غمخوارم نيستي بزرگترين غمم باش اگه بهترين دوستم نيستي بهترين دشمنم باش هر چه هستي باش فقط بهترين باش چون هميشه بهترين ها هستند كه در بهترين خاطرات ميمانند!!

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 24 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

خدا به تو 2 تا پا داد تا با اونها راه بري!! 2 تا دست داد تا نگاه داري!! 2 تا گوش داد تا بشنوي!! 2 تا چشم داد تا ببيني!! ولي چرل فقط يک قلب داد؟!؟!؟!.....چون قلب دوم تو رو به کس ديگري داد تا اونو پيدا کني!!!

نوشته شده در تاريخ شنبه 24 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

تويه ساحل رويه شنها قايقي به گل نشسته يكي با چشمون گريون گوشه ايي تنها نشسته نگاه پر اظطرابش به افق به بي نهايت ساكته اما تو قلبش داره يه دنيا شكايت تو چشاش حلقهء اشكه تويه قلبش غم دنيا منتظر به راه ياره تا بياد امروز و فردا باورش نميشه عشق و همه دنياش زير آبه تنها مونده تويه ساحل زندگي براش عذابه تنهايي براش عذابه خاطرات لب دريا ديگه از يادش نميره همه دنياش زير آب و خودش هم تو غم اسيره دست بي رحم زمونه عشقش رو برده به دريا حالا از خودش ميپرسه ميادش آيا و آيا!!!!! عاشقي كه تنها باشه تويه دنيا نميمونه دل عاشق رو شكستن شده كاره اين زمونه

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 19 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

از خداوند خواستم تا غرور را از من بگيرد. گفت:« نه! بازگرفتن غرور کار من نيست..بلکه اين تويی که بايد آن را ترک کنی.» گفتم پس کودکان و انسانهای معلول را شفا ببخش. گفت:« نه! روح کامل است و جسم زودگذر..مهم روح آنهاست برايم.» خدايا به من شکيبايی عطا فرما. گفت:« نه! شکيبايی دستاورد رنج است..به کسی عطا نميشود.آن را بايد بدست آورد.» پس به من سعادت ببخش ای بخشنده بزرگ. گفت:« نه! بازهم نه!خود بايد متعالی شوی..اما تورا ياری ميدهم تا به ثمر بنشينی

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم

 

من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم

 

من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم

 

من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم

 

من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم

 

من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم

 

من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم

 

من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم

 

من ایمین را از کودکان معصوم آموختم

 

و من آموختم هر چه را که می خواهم فقط از معبود یکتا بخواهم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

دوست داشتم در اولين قطرات اشکم درک می کردی آنچه در وجودم بود.دوست داشتم در تمام ناباوريها و تمام بايد ونبايدها باور می کردی دردی را که سالهاست در گوشه اين دل پنهان است و با تمام خاموشيم بفهمی که در دلم غوغايی برپاست.با همه کودکيم نگاهم را ذره ای از وجودت بدانی. دوست داشتم لحظه ای با مکث خود تمام هستی را به هم پيوند می دادی و هستی را آنچنان به من می بخشيدی که ديگر اثری از آن نباشد.دوست داشتم فرياد خفه اين گل بخاک افتاده را بدست تن نااميد به باد نمی سپردی که ناگهان نه بادی می ماند نه من،دوست داشتم من هم يکی از صدها ستاره ای بودم که در کنج دلت آشيانه دارد. گر چه می دانم نور من به وسعت ستاره های ديگرت نيست.دوست داشتم گلی بودم در اوج نابودی که فقط به نبودن می انديشد و ناگهان دستی می آمد و مرا به دوباره بودن و ماندن در اين زمين خوش خيال(زمينی که عادت کرده به رهگذرانش)دعوت می کرد.ولی من هر چه با تو خنديديم،هر چه گريه کردم،هر چه احساس کردم يک شبه به فراموشی سپرده شد.نمی دانم کدام آرزو تو را صدا کرد؟!نمی دانم کدام خواهش معنای خواهش من شد؟!نمی دانم کدام شک و ترديد واژه های درد آلود مرا از يادت برد،نمی دانم چرا اين قصری را که تمام نفسهايمان در آن محبوس بود يک شبه خراب کردی؟!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

عاشق یک بار به دنیا میاد اما سه بار میمیره ، وقتی یارشو با کسی می بینه ، وقتی بفهمه اون دوستش نداره ، وقتی بفهمه هیچ وقت به اون نمیرسه . 

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

کاش می شد اشک را تهدید کرد
 

   مدت لبخند را تمدید کرد


 

   کاش می شد از میان لحظه ها


 

   لحظه دیدار را نزدیک کرد! 



 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

هر که عاشق شد جفا بسیار می باید کشید
 

   بهر یک گل منت صد خار می باید کشید


 

   من به مرگم راضیم، اما نمی آید اجل


 

   بخت بد بین، از اجل هم ناز می باید کشید


 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند
         قاب عکس توست اما شیشه
ی عمر من است
               بوسه بر مویت زنم ، ترسم که تارش بشکند
                        تار موی توست اما ریشه ی عمر من است
                                                    تقدیم به بهترینم که آخرینم شد ...

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

گفتی که دگر در تو چنان حوصله ای نیست
 

گفتم که مرا دوست نداری گله‌ای نیست


 

رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت


 

بگذار بسوزد دل من مسئله‌ای نیست


 

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

مگذار گذاشت در دلت گم بشود
مجذوب طلسم سیب و گندم بشود
مگذار که زندگی به این شیرینی
قربانی یک سوء تفاهم بشود
مجنون گر ز آتش لیلی سرخ است
یا لاله اگر به هر دلیلی سرخ است
شرح دل ما حیف است که پنهان باشد
این صورت ما به ضرب سیلی سرخ است..

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
 

بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب


 

                              تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه


 

                               چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب


 

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

همه فهميدند كه عاشق تو شدم ... بهم خنديدند ... مهم نيست بخاطرت غرورمو شكستم ... همه تعجب زده شدند ... مهم نيست بخاطرت مردونگيمو زير پا گذاشتم ... همه بهم اخم كردن ... بازم مهم نيست بخاطرت زندگيمو دادم ... همه حيرت زده شدند ... مهم نيست گفتم عاشقشم همه مسخره ام كردند ... بيخيال ... خوب هم بهم خنديدن ... هم مسخره ام كردند ... هم غرورمو شكستم ... هم زندگيمو باختم ... و هم .... ديگه چي برام مونده ... فقط هم بخاطر تو بود حالا هم بخاطر تو اينا رو تحمل مي كنم ... اره دیونه ها خوب بلدن تحمل بکنن اندازه سه تا دو....

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

يكي را دوست مي دارم ، ولي افسوس او هرگز نمي داند نگاهش مي كنم ،شايد بخواند از نگاه من ، كه او را دوست دارم ولي افسوس او هرگز نگاهم را نمي خواند ‹ و ا ي › به برگ گل نوشتم من ، كه او را دوست مي دارم ولي افسوس ، او گل را به زلف كودكي آويخت ، تا او را بخنداند صبا را ديدم و گفتم صبا ، دستم به دامانت بگو از من به دلدارم ، تو را من دوست مي دارم ولي ناگه ، ز ابر تيره برقي جست و روي ماه تابان را بپوشانيد من به خاكستر نشيني ، عادت ديرينه دارم سينه مالا مال درد ، اما دلي بي كينه دارم پاكبازم من ولي ، در آرزويم عشق بازي مثل هر جنبنده اي ، من هم دلي در سينه دارم من عاشق ، عاشق شدنم در كدامين مكتب و مذهب ، جرم است پاكبازي در جهان ، صدها هزاران پاكباز ، در سينه دارم كار هر كس نيست مكتب داري اين پاكبازان هديه از سلطان عشق ، بر هر دو پايم پينه دارم من عاشق ، عاشق شدنم من از بيراهه هاي هله بر مي گردم و آواز شب دارم هزار و يك شبي ديگر ، نگفته زير لب دارم مثال كوره مي سوزد تنم از عشق ، اميد طَرب دارم حديث تازه اي از عشق مردان حَرب دارم من عاشق عاشق شدنم ، من عاشق عاشق شدنم

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

من باختــــــــــــــــــــم ... من پذيرفتم شكست خويش را پندهاي عقل دورانديش را من پذيرفتم كه عشق افسانه است اين دل درد آشنا ديوانه است ميروم شايد فراموشت كنم در فراموشي هم آغوشت كنم مي روم از رفتن من شاد باش از عذاب ديدنم آزاد باش آرزو دارم بفهمي درد را تلخي برخوردهاي سرد را

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

عشق کلمه ایه که خیلیها اونطور که دوست دارن تفسیرش میکنن . غافل از اینکه جملات قاصر از بیان وسعت و عظمت این کلمه هستند . اصلا ایندفعه میخوام از دنیای خودمون و تفاسیر مختلف منطقی و غیر منطقی درباره عشق جدا شم . دوست دارید بدونید که عشق تو دنیای با صفای کوچولو ها چه معنایی داره ؟

واقعا عشق چیه ؟

جمعی از متخصصان این سوال رو برای کودکان 4 تا 8 ساله مطرح کردند و پاسخ هایی که گرفتند بسیار بسیار عمیق تر از اونی بوده که تصورشو میکنیم ... بخونید و قضاوت کنید

عشق از نگاه کودکان

از زمانی که مادربزرگرم دچار آرتروز شد دیگر نمیتوانست خم شود و ناخن های پایش را خودش کوتاه کند و این کار را پدربزرگم براش انجام میداد . حتی وقتی که دست های خودش هم دچار آرتروز شد . این عشق است . 8 ساله

وقتی کسی شما را عاشقانه دوست میدارد شیوه بیان اسم شما در صدای او متفاوت است و تو میدانی که نامت در لبهای او ایمن است . ۴ ساله

عشق یعنی اینکه وقتی برای خوردن غذابا کسی بیرون میری بیشتر چیپس خود رو به او بدی بدون اینکه توقع متقابلی داشته باشی ! ۶ ساله

عشق آن چیزی است که در اوج خستگی لبخند رو به لبانت میاره . ۴ساله

عشق یعنی اینکه وقتی مامان برای بابا قهوه درست میکنه و برای اطمینان از طعمش اول خودش کمی ازش میخوره . ۷ ساله

 

عشق یعنی اون وقتی که به کسی میگویی لباست خیلی قشنگه و اون از فردا هر روز همون رو پیشت میپوشه . ۷ ساله

عشق یعنی زمانی که مامان بهترین تکه مرغ رو واسه بابا میزاره ! 5 ساله

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

يادته يه روزي بهم گفتي:هر وقت خواستي گريه کني برو زيرِ بارون که نکنه نامردي اشک هاتو ببينه و بهت بخنده گفتم: اگه بارون نيومد چي؟؟؟ گفتي: اگه چشم هاي قشنگ تو بباره آسمون گريه ش ميگيره گفتم: يه خواهش دارم ؛ وقتي آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار گفتي: باشه... حالا امروز من دارم گريه ميکنم اما آسمون نمي باره و تو هم اون دور دورا ايستادي و داري بهم مي

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 11 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

هر روز دلم در غم تو زار تر است

وز من دل بی رحم تو ، بی زار تر است

بگذاشتیم ،غم تو ، نگذاشت مرا

حقا که غمت از تو وفادار تر است

 

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 11 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

ای خسته خوبان چه نویسم؟
 

من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟


 

ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد


 

با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 11 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

جز من اگرت عاشق و شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو...!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 11 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

من عاشق آن دیده چشمان سیاهم
بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم
گر مستی چشمان سیاه تو گناه است
من طالب آن مستی و خواهان گناهم...

نوشته شده در تاريخ شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

من تمنا كردم كه تو با من باشي

تو به من گفتي : 

                    هرگز  هرگز!!!
                                         پاسخي سخت و درشت

و مرا غصه اين هرگز كشت!!!

نوشته شده در تاريخ شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.