راه های نرفته
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, توسط ستایش |

یک دختر کور توی این دنیای نامرد زندگی می کرد . این دختر یه دوست پسر داشت که عاشقش بود . دختر همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم یک روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده . وقتی که دختر بینا شد ودید که دوست پسرش کوره. بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو . پسر با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشمان من باش من * شرط عشق * و به جا اوردم



نظرات شما عزیزان:

d....m
ساعت1:44---25 بهمن 1389
منم شرط عشق را بجا اوردم ولی او دلمو شکست و رفت

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.