راه های نرفته
نوشته شده در تاريخ شنبه 23 بهمن 1389برچسب:, توسط ستایش |

یک روز اموزگار از دانش اموزانی که در کلاس بودند پرسید:

ایا میتوانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق بیان کنید

برخی از دانش اموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند

برخی دادن )گل وهدیه) و) حرف های دلنشین) را راه بیان عشق عنوان کردند

شماری دیگر هم گفتند))با هم بودن در تحمل رنج ها و لذت بردن از خوشبختی)) را راه بیان عشق می دانند

در ان بین پسری برخاست و پیش از اینکه شیوه ی دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند, داستان کوتاهی تعریف کرد :

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند .

انان وقتی به بالای تپه رسیدند درجا میخکوب شدند.....

یک ببر بزرگ جلوی زن و شوهر ایستاده و به انان خیره شده بود.

شوهر تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.

رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر جرات کوچکترین حرکتی نداشتند.

ببر ارم به طرف انان حرکت کرد...

همان لحظه مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.

بلافاصله ببر به طرف شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.

ببر رفت و زن زنده ماند....

داستان به اینجا که رسید دانش اموزان شروع کردن به محکوم کردن ان مرد.

اما پسر پرسید: ایا میدانید ان مرد در لحظه های اخر زندگی اش چه فریاد می زد

بچه ها حدس زدن حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!

پسر جواب داد:نه,اخرین حرف مرد این بود که:

عزیزم ,تو بهترین مونس من بودی . از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود....

قطره های اشک صورت پسر را خیس کرده بود که ادامه داد:

همه ی زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله میکند که حرکتی انجام می دهد یا فرار می کند.

پدر من در ان لحظه ی وحشتناک ,با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.

این صادقانه ترین و بی ریا ترین راه پدرم بیان عشق خود به مادرم و من بود.....

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.