نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت این منم چون گل یاس نشستم سر راهت تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده تو بگو کدام عاشق رنج دوری ندیده اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

روزي تمام احساسات آدمي گرد هم جمع مي شن و غايم موشک بازي ميکنن ديوانگي چشمميذاره همه مي رن غايم ميشن تنبلي اون نزديکا غايم ميشه حسادت ميره اون ور غايم ميشه عشق مي ره پشت يه گل رز ديوانگي همه رو پيدا مي کنه به جز عشق حسادت عشق رو لو ميده و به ديوانگي ميگه که رفت پشت گل رز عشق نمياد بيرون ديوانگي هرچي صدا مي زنه عشق بيا بيرون ديوانگي هم يه خنجر ور ميداره همينطور رز رو با خنجرش مي زنه تا عشق پيدا بشه يک دفعه عشق ميگه آخ چشمو کور کردی ديوانگي اشک مي ريزه به دست و پاي عشق بهش مي گه من چشم تو رو کور کردم تو هر کاري بگي من انجام ميدم عشق فقط يک چيز از اون می خواد بهش مي گه با من هم درد شو از اون وقت به بعد ديوانگي هم درد عشق کور شد و بس

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

هميشه به من مي گفت زندگي وحشتناک است ولي يادش رفته بود که به من مي گفت تو زندگي من هستي روزي از روزها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه خورشيد در اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا باراني بود و خورشيدي در اسمان معلوم نبود شبي از شبها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه ستاره هاي اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا ابري بود وستاره اي در اسمان نبود خواستم براي از دست دادنش قطره اي اشک بريزم ولي حيف تمام اشکهايم را براي بدست اوردنش از دست داده بودم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

عشق از دوستی پرسید : تفاوت من وتو در چیه ؟ دوستی گفت : من دیگران را باسلامی آشنا می کنم و تو با نگاهی . من آنها را با دروغ جدا می کنم و تو با مرگ

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

می بخشمت بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی...بخاطر تمام خنده هایی که به صورتم نشاندی نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی...بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی...نمی بخشمت بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی...بخاطر نمکی که بر زخمم گذاشتی...و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

اگه فکر میکنی که رفتنت باعث شکستنم میشه ؛ اگه فکرمیکنی که بعد ازرفتنت اشک میریزم ؛ اگه فکرمیکنی که بانبودنت لحظه هام خالی میشن؛ اگه فکرمیکنی که هرلحظه دلم برات تنگ میشه؛ اگه فکرمیگنی که بی تومیمیرم؛ درست فکرمیکنی تو که میدونی نبودنت رو تاب نمیارم پس بــــــــــــــــــــــــــــــــــمــون

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

دختره از پسره پرسيد من خوشگلم؟گفت نه .گفت دوستم داري؟گفت نوچ؟گفت اگه بميرم برام گريه ميکني؟ گفت اصلا؟دختره چشماش پر از اشک شد. هيچي نگفت:پسره بغلش کرد گفت:تو خوشگل نيستي زيبا ترين هستي.تورودوست ندارم چون عاشقتم. اگه تو بميري برات گريه نميکنم چون من هم می میرم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

به چشمانت بياموز ؛که هرکس ارزش ديدن نداردبه دستانت بياموز ،که هرگل ارزش چيدن نداردبه قلبت بياموز که هر کس کنج آن جايي ندارد

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

میدونی من خیلی تنهام عزیزم

واسه تو یه ناشناسم عزیزم

شعرهای خوبی ندارم میدونم

برای عشق تو اما می خونم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

اگر دریای دل آبیست تویی فانوس زیبایش
 

اگر آیئنه یک دنیاست تویی مفهوم و معنایش
تو یعنی دسته ای گل را از آن سوی افق چیدن


 

تو یعنی پاکی باران تو یعنی لذت دیدن


 

تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن


 

تو یعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن
تو یعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن


 

خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن
تو یعنی روح باران را متین و ساده بوسیدن


 

و یا در پاسخ یک لطف به روی غنچه خندیدن
اگر چه دوری از اینجا تو یعنی اوج زیبایی


 

کنارم هستی و هر شب به خوابم باز می آیی
اگر هرگز نمی خوابند دو چشم سرخ و نمناکم


 

اگر در فکر چشمانت شکسته قلب غمناکم
ولی یادم نخواهد رفت که یاد تو هنوز اینجاست


 

میان سایه روشن ها دل شیدای من تنهاست
نباید زود می رفتی و از دل کوچ می کردی


 

افق ها منتظر ماندن که از این راه برگردی
 اگر یک آسمان دل را به قسط عشق بردارم


 

میان عشق و زیبایی تورا من دوست می دارم



 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

چشم چشم دو ابرو ...... نگاه من به هر سو
 

پس چرا نیستی پیشم ؟..... نگاه خیس تو کو ؟


 

گوش گوش دوتا گوش ..... یه دست باز یه آغوش


 

بیا بگیر قلبمو ..... یادم تورا فراموش


 

چوب چوب یه گردن ..... جایی نری تو بی من !


 

دق می کنم میمیرم ..... اگه دور بشی از من


 

دست دست دوتا پا ..... یاد تو مونده اینجا


 

یادت میاد که گفتی ..... بی تو نمیرم هیچ جا


 

من ؟ من ؟ یه عاشق ..... همون مجنون سابق


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

جز من اگرت عاشق و شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو...!

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
 

بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب


 

                              تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه


 

                               چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب


 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

به تمنای نگاهت دل دیوانه من

 

                      همه شب در پی دیدار تو آرام گرفت

 

    چه کنم تا که بفهمی ای دوست

 

                      دل من نقش رخت از شرب ناب گرفت

 

    تا به وصلت برسم من ای یار

 

                      بی قراری همه دم راحت این جان بگرفت

 

    من تو را خواهم و جز تو نرود جای دگر

 

                      دل شیدای,همی قلب تو را جای گرفت

 

    به زبان دل این عاشق خود نیک نگر

 

                      که همی عشق تو بربام  دلش جای گرفت

 

    به امید با تو بودن ای یار

 

                      شب تار دل من رنگ بهاران بگرفت.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم

نوشته شده در تاريخ شنبه 24 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

 

 

 

نوشتن بر خاک آسان تر و بر سنگ سخت تر است !!!

 

با انگشت بر خاک می نویسی وبا تیشه بر سنگ

 

نوشته های خاکی میهمان اولین نسیم است

 

نوشته های سنگی میهمان تمام تاریخ

 

زندگی را بر خاک می نویسی یا بر سنگ ؟!

نوشته شده در تاريخ شنبه 24 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

وقتی من به دنیا اومدم پدرم ۳۰ سالش بود یعنی سنش ۳۰ برابر من بود

 وقتی من ۲ ساله شدم پدرم ۳۲ ساله شد یعنی ۱۶ برابر من

 وقتی من ۳ ساله شدم پدرم ۳۳ ساله شد یعنی ۱۱ برابر من

 وقتی من ۵ ساله شدم پدرم ۳۵ ساله شد یعنی ۷ برابر من

 وقتی من ۱۰ ساله شدم پدرم ۴۰ ساله شد یعنی ۴ برابر من

 وقتی من ۱۵ ساله شدم پدرم ۴۵ ساله شد یعنی ۳ برابر من

 وقتی من ۳۰ ساله شدم پدرم ۶۰ ساله شد یعنی ۲ برابر من

...........تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

 می ترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر بشم .

نوشته شده در تاريخ شنبه 24 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

اگه بهترين غمخوارم نيستي بزرگترين غمم باش اگه بهترين دوستم نيستي بهترين دشمنم باش هر چه هستي باش فقط بهترين باش چون هميشه بهترين ها هستند كه در بهترين خاطرات ميمانند!!

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 24 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

خدا به تو 2 تا پا داد تا با اونها راه بري!! 2 تا دست داد تا نگاه داري!! 2 تا گوش داد تا بشنوي!! 2 تا چشم داد تا ببيني!! ولي چرل فقط يک قلب داد؟!؟!؟!.....چون قلب دوم تو رو به کس ديگري داد تا اونو پيدا کني!!!

نوشته شده در تاريخ شنبه 24 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

تويه ساحل رويه شنها قايقي به گل نشسته يكي با چشمون گريون گوشه ايي تنها نشسته نگاه پر اظطرابش به افق به بي نهايت ساكته اما تو قلبش داره يه دنيا شكايت تو چشاش حلقهء اشكه تويه قلبش غم دنيا منتظر به راه ياره تا بياد امروز و فردا باورش نميشه عشق و همه دنياش زير آبه تنها مونده تويه ساحل زندگي براش عذابه تنهايي براش عذابه خاطرات لب دريا ديگه از يادش نميره همه دنياش زير آب و خودش هم تو غم اسيره دست بي رحم زمونه عشقش رو برده به دريا حالا از خودش ميپرسه ميادش آيا و آيا!!!!! عاشقي كه تنها باشه تويه دنيا نميمونه دل عاشق رو شكستن شده كاره اين زمونه

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 19 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

از خداوند خواستم تا غرور را از من بگيرد. گفت:« نه! بازگرفتن غرور کار من نيست..بلکه اين تويی که بايد آن را ترک کنی.» گفتم پس کودکان و انسانهای معلول را شفا ببخش. گفت:« نه! روح کامل است و جسم زودگذر..مهم روح آنهاست برايم.» خدايا به من شکيبايی عطا فرما. گفت:« نه! شکيبايی دستاورد رنج است..به کسی عطا نميشود.آن را بايد بدست آورد.» پس به من سعادت ببخش ای بخشنده بزرگ. گفت:« نه! بازهم نه!خود بايد متعالی شوی..اما تورا ياری ميدهم تا به ثمر بنشينی

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم

 

من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم

 

من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم

 

من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم

 

من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم

 

من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم

 

من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم

 

من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم

 

من ایمین را از کودکان معصوم آموختم

 

و من آموختم هر چه را که می خواهم فقط از معبود یکتا بخواهم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

دوست داشتم در اولين قطرات اشکم درک می کردی آنچه در وجودم بود.دوست داشتم در تمام ناباوريها و تمام بايد ونبايدها باور می کردی دردی را که سالهاست در گوشه اين دل پنهان است و با تمام خاموشيم بفهمی که در دلم غوغايی برپاست.با همه کودکيم نگاهم را ذره ای از وجودت بدانی. دوست داشتم لحظه ای با مکث خود تمام هستی را به هم پيوند می دادی و هستی را آنچنان به من می بخشيدی که ديگر اثری از آن نباشد.دوست داشتم فرياد خفه اين گل بخاک افتاده را بدست تن نااميد به باد نمی سپردی که ناگهان نه بادی می ماند نه من،دوست داشتم من هم يکی از صدها ستاره ای بودم که در کنج دلت آشيانه دارد. گر چه می دانم نور من به وسعت ستاره های ديگرت نيست.دوست داشتم گلی بودم در اوج نابودی که فقط به نبودن می انديشد و ناگهان دستی می آمد و مرا به دوباره بودن و ماندن در اين زمين خوش خيال(زمينی که عادت کرده به رهگذرانش)دعوت می کرد.ولی من هر چه با تو خنديديم،هر چه گريه کردم،هر چه احساس کردم يک شبه به فراموشی سپرده شد.نمی دانم کدام آرزو تو را صدا کرد؟!نمی دانم کدام خواهش معنای خواهش من شد؟!نمی دانم کدام شک و ترديد واژه های درد آلود مرا از يادت برد،نمی دانم چرا اين قصری را که تمام نفسهايمان در آن محبوس بود يک شبه خراب کردی؟!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

عاشق یک بار به دنیا میاد اما سه بار میمیره ، وقتی یارشو با کسی می بینه ، وقتی بفهمه اون دوستش نداره ، وقتی بفهمه هیچ وقت به اون نمیرسه . 

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

کاش می شد اشک را تهدید کرد
 

   مدت لبخند را تمدید کرد


 

   کاش می شد از میان لحظه ها


 

   لحظه دیدار را نزدیک کرد! 



 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

هر که عاشق شد جفا بسیار می باید کشید
 

   بهر یک گل منت صد خار می باید کشید


 

   من به مرگم راضیم، اما نمی آید اجل


 

   بخت بد بین، از اجل هم ناز می باید کشید


 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند
         قاب عکس توست اما شیشه
ی عمر من است
               بوسه بر مویت زنم ، ترسم که تارش بشکند
                        تار موی توست اما ریشه ی عمر من است
                                                    تقدیم به بهترینم که آخرینم شد ...

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط ستایش |

گفتی که دگر در تو چنان حوصله ای نیست
 

گفتم که مرا دوست نداری گله‌ای نیست


 

رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت


 

بگذار بسوزد دل من مسئله‌ای نیست


 

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.